نظریه دیویدرایزمن
رایزمن معتقد است که در حال حاضر , جوامع صنعتی به سوی جامعه ای
از نوع سوم که بر دوره ای از رفاه اقتصادی و زمینه ای از وفور انطباق دارد ,
رهسپار است
در ذیل به بررسی مختصر تحول جوامع بشری از دیدگاه رایزمن می پردازیم
1. جامعه باستانی یا سنتی ( انسان از سنت هدایت شده)
به عقیده رایزمن , نخستین مرحله تاریخ جوامع بشری همان است که به آن جامعه باستانی یا سنتی می گویند . نمونه های بارز آن ، بسیاری از جامعه های جهان سوم هستند که در آنها هنوز اقتصاد فقر یا اقتصاد کمیابی حاکم است . این جامعه نخستین جامعه گروه انسانی است که مهمترین ویژگیهای این نوع جامعه را می توان چنین شمرد: حاکم بودن اقتصاد فقر و اقتصاد کمیابی ، حاکم بودن آداب و رسوم و عقاید گذشتگان در این جوامع . در این نوع جوامع تربیت فردی براساس
حماسه ها،افسانه ها و اساطیر شکل می گیرد که به صورت شفاهی به افراد دیگر منتقل می شود.در این جوامع , میزان زاد و ولد بسیار بالاست ؛ که بالا بودن میزان مرگ و میر تا حدی آن را جبران می کند و تا حدودی از این طریق , میان جمعیت و قلت یا کمیابی منابع تعادل ایجاد می شود . در این مرحله (( جامعه بی چون و چرا از آداب و رسوم و سنتها پیروی می کند , گذشتگان عملاً بر جامعه حکمروایی دارند و جان کلام آنکه , سنت , عامل اصلی نظارت اجتماعی محسوب می شود )) . دورانی که سنت ها به مثابه شیوه هایی تقدس یافته ، تسلسل میان نسل ها را از گذشته تا بحال برقرار می کند . ارتباط بین نسلی از طریق سنت ها صورت می گیرد و این امر به وحدت و هویت گروه های انسانی منجر می شود .در این دوران سنت ها به عنوان راهکارها و شیوه هایی از زندگی به ارث رسیده گذشتگان به شمار می روند . در جامعه ، سنت راهبر همانهایی هستند که گذشتگان ترسیم کرده اند لذا سنت ها مشخص کننده نحوه عمل انسان است .رایزمن معتقد است , این قدرت و نیروی سنت و آداب و رسوم است که خلاقیت فردی را از میان می برد و یا دست کم او را پایند گذشته نگه می دارد . از نظر تاریخی, این دوره از جوامع انسانی را عصر نفسانیات تخیلی و اسطوره ای می نامند که در میان افراد نوعی جمع گرایی نا آگاهانه و یا نوعی وابستگی کندویی به خانواده , طایفه و قبیله وجود دارد که می باید پس از هزاران سال به جمع گرایی آگاهانه اجتماعی مبدل شود . رایزمن معتقد است این پدیده از آنجا ناشی می شود که این جوامع , با افزایش بالقوه شدید جمعیت روبرو هستند که در نتیجه سنتها سبب از میان رفتن بخشی از آن به انحای گوناگون " قربانی , جنگ , زنده به گور کردن بچه ها و رها کردن پیران" می شود . بدیهی است که چنین جامعه ای نمی تواند بدون داشتن قواعد بسیار محکم و
لازم الاجرا به حیات خود ادامه دهد . به عقیده رایزمن ثبات و پایایی رسوم و ساختهای اجتماعی در دنیای باستانی یا سنتی , لزوماً از ثبات نسبی رابطه میان جمعیت و غذا و منابعی که در اختیار دارد , ناشی می شود . بدین ترتیب , او معتقد است که این جوامع , موجب پیدایش " انسان از سنت هدایت شده " است .جامعه سنتی از تحرک چندانی برخوردار نیست و خلاقیتی وجود ندارد .
آینده آن خبری است که گذشتگان گفته اند . به نظر رایزمن جوامع باستانی
که از یک سو با محدودیت و کمیابی موجه هستند و از سوی دیگر با افزایش شدید جمعیت , لذا سنت ها نقش تعادل بخشی برای ادامه حیات جامعه را ایفا می کنند . در جامعه این سنتها هستند که داعیه جنگ و قربانی کردن انسان ها برای خدایان را دارند (همچون زنده بگو کردن بچه ها) . این امر بر اساس قوانین و قواعد سنتی لازم الاجرا بوده و حیات جامعه را تضمین می کند .از ویژگی های این دوران می توان به : ذهنیت تخیلی و اسطوره ای , نظام اجتماعی دودمانی و قبیله ای , جمع گرایی ناآگانه و بدوی و وابستگی به طایفه و قبیله ، جنبه ی کندویی و ارتباط شفاهی نام برد . واکنش انسان از سنت هدایت شده در مقابل فشار سنتها , مکانیکی و در مجموع فاقد خلاقیت و ابتکار است .
2. جامعه فرد گرایی (جامعه از درون هدایت شده)
دومین مرحله ای که رایزمن در تحول جامعه انسانی باز می شناسد , مرحله است که در آن فرهنگ جامعه ، گرایش به ساختن انسانهایی دارد که از درون هدایت می شوند . این دوران را باید دوران التهاب ، هراس و سرزنشهای بیپایان نامید. چرا که آینده نامعلوم است و انسان به تنهایی در برابر آن قرار دارد؛ دوران تجربه و خطاست. گذار از مرحله سنتی به این مرحله , منوط به بجهش و یا انقلابی است که از نظر رایزمن این دوران چندین قرن طول میکشد و شامل عصر رنسانس ، عصر روشنگری ، حرکتهای اصلاح مذهبی، انقلاب صنعتی و سیاسی قرن 17 – 18 – 19 را دربر میگیرد. در این مرحله جامعه در هر فرد قطب نمای درونی ایجاد میکند تا راه خود را بیابد.این دوره را عصر انسان خرد گرا نیز می نامند . از دید رایزمن این دوران با کاهش اهمیت سنت مواجه است . در این دوران همه انسان ها از الگوهای یکسانی تبعیت نمی کنند . لذا تاریخ بشری شاهد پیدا شدن انسان هایی است که خود راهبر خویش هستند .انسان با تکیه بر عقل و اندیشه و تفکر خود راه خود را پیدا می کند و بر اساس اندیشه خود ، راه عمل و کوشش لازم را می یابد نه بر اساس آموزه های گذشتگان . از آنجا که انسان خود مسیر آینده را مشخص می کند , عواقب آن نیز متوجه اوست .
رایزمن , مرحله زندگی از درون هدایت شده را در مقایسه با مرحله پیشین ,
عصر فردگرایی می شناسد و علل این تحول را بر اثر تغییراتی می داند که در تعادل جمعیت پدید می آید . در این دوره جمعیت فزونی می گیرد و طول عمر انسانها در پرتو پیشرفتهای پزشکی و بهداشتی بالا می رود . اما این امر به کمیابی مواد غذایی نمی انجامد , بلکه برعکس با پیشرفتهای صنعتی در زمینه کشاورزی , منابع مورد نیاز انسان فراوانتر می شود . در چنین شرایطی , عدم تعادل که بر اثر بالارفتن میزان زاد و ولد و کاهش میزان مرگ و میر در وضع جمعیت پدید می آید و همچنین بهبود نسبی شرایط زندگی مردم , ایستایی اجتماعی و واکنشهای مکانیکی مردم نسبت به فشار سنتها که از ویژگیهای مهم جوامع پیشین بود از میان می رود .در چنین دورانی , نفسانیات انفرادی واقع گرا (تجربی) پدید می آید که سرآغاز جدایی فرد از جمع است و ساختن گرایشهای خودخواهانه و سود ورزانه که با آموزش افراد برای آشنایی با روشهای جدید زندگی و منطبق ساختن آنان با شرایط محیط همراه است .در چنین جامعه ای , افراد ضمن برخورداری از قابلیت تطابق زیاد با دگرگونیهای محیط پیرامون خود , ابتکارهای فردی آنها نیز برانگیخته و همبستگی و تعلق اجتماعی لازم با کل اجتماع نیز در آنها حفظ می شود . این امر با آموزشی که بزرگسالان در بطن خانواده به کوچکترها می دهند , رشد می کند و به سوی هدفهای عمومی تر هدایت می شوند . در اینجا فرامین و تعهدات و وظایف از سوی سنتهای معتبر دیکته نمی شوند , بلکه منشهای فردی در شرایط مختلف نقش مهمی را ایفا می کنند .سنت در این نوع جامعه تا حدودی اهمیت خود را حفظ می کند , اما نه به عنوان ابزاری برای جذب ابتکارهای فردی , بلکه برای ایجاد همبستگی میان فرد و جمع در جامعه ای که منزلتها و نقشها بر اثر تقسیم کار اجتماعی و وجود قشرها و طبقات مختلف اجتماعی , گوناگون شده است .در این دوره جامعه توانایی نوآوری در خود را تقویت میکند، عصر انسان درون راهبر با تکمیل و تکوین صنعت چاپ قدرت و قوت بیشتری پیدا میکند، نظام آموزش و پرورش و آموزشهای خانوادگی در درون خانوادهها به شکل نظاممند به پرورش انسانهای عقل محور کمک میکند و در پرتو این فرآیند علوم پیشرفت میکنند. پیشرفتهای زیادی در زمینههای مختلف پزشکی، کشاورزی و صنعتی صورت می گیرد. در این دوران کمیابی وجود ندارد به این ترتیب نوعی تعادل در زندگی پیدا میشود و چون کمیابی نیست فشار سنتها کم شده است. ویژگی این دوران جدایی از وابستگیهای قومی و جمعی است ریشه گرفتن گرایشهای فردگرایی- عقلانی و حسابگرانه است. فرد با تکیه بر ابتکارات خود که از طریق آموزشهای بزرگسالان که در خانواده آموخته است با جامعه ارتباط پیدا میکند. سنتها تا حدودی خود را حفظ میکنند. اما نقش اساسی در حیات بشری ایفا نمیکنند.از ویژگی های دیگر این دوران را می توان به : ذهنیت انفرادی واقع گرا اشاره کرد که بر اثر اختراع خط و کتابت بویژه چاپ که ((باروت روح)) آدمی است پدید می آید . در این دوره , فرد گرایی به سرعت بسط می یابد و حاکمیت پدر سالاری به ضعف می گراید . تفکر تجربی جای احتجاجات انتزاعی منطقی را می گیرد و علوم طبیعی به رقابت با الهیات بر می خیزد , مصلحت فرد بر مصلحت جمع پیشی می گیرد و روند جدایی فرد از جمع و خودخواهی او به اوج می رسد و در نتیجه , انسان از درون هدایت شونده پا به عرصه وجود می گذارد .
3. جامعه مصرف و فراوانی (از برون هدایت شونده other directedman) :
در این مرحله جامعه فرد گرا جای خود را به جامعه نوین و نوع دیگری می دهد .به عقیده رایزمن در جامعه نوین , خصلت انسان از برون هدایت شده جانشین انسان از درون هدایت شده می شود . این مرحله از زندگی اجتماعی , هم اکنون در کشورهای بسیار پیشرفته و صنعتی که بر دوره ای از رفاه اقتصادی و زمینه ای از وفور انطباق دارند ، دیده می شود و نمودهای آن را می توان بویژه در میان طبقه متوسط کارمندان و بوروکراتها بخوبی مشاهده کرد .در چنین جوامعی این نگرش که باید تولید کرد و صرفه جویی نمود , اهمیت چندانی ندارد . در مقابل باید سرمایه ها را به کار انداخت , زیرا در چنین شرایطی , وجود دیگران برای فرد مسأله اصلی است و زندگی هر فرد چه در زمینه عاطفی و چه در زمینه مادی به دیگران وابسته است . بنابر این فرد , پیوسته ناچار است خود را با دیگران انطباق دهد و از تمایلات و انتظارات آنها پیروی کند .گذار به این نوع جامعه با نوعی انقلاب همراه است که چارچوب آن در انتقال از حالت تولید به حالت مصرف است .رایزمن برای توجیه این مرحله از تحول بار دیگر از عامل جمعیت استفاده می کند , با این تفاوت که در این مرحله , به علت پیشرفتهای علم و بهداشتی , میزان مرگ و میر در جوامع بسیار پیشرفته صنعتی پایین می آید , اما چون به موازات آن از شمار زاد و ولد کاسته می شود , جمعیت افزایش نمی یاید و تعادل بوجود می آید . البته رایزمن ناچار می شود از در کنار عامل جمعیت از عواملی موثر تر مانند پیشرفتهای تکنیکی و تحولات اقتصادی نیز نام ببرد .رایزمن این دوره را متقارن با ظهور ارتباط جمعی میداند. به نظر او انسان دگرراهبر دیگر تحت تاثیر شیوههای آموزش و پرورش و خانوادهها نیست بلکه شخصیت فرد تحت تاثیر دیگران شامل گروههای دوستی، همکاران و همسالان، نقش میپذیرد.وسایل ارتباط جمعی این نقش را تکمیل و تقویت میکند.رایزمن میگوید: تمامی افراد در این دوران در یک چیز اشتراک دارند و آن هم نوع و نحوه نگرش ذهنیشان در ارتباط با همنوعانشان شکل میگیرد. انسان دگرراهبر برای یافتن هویت خود به تائید دیگران نیاز دارد به همین دلیل خود را به دامن تودهها میاندازد و تلاش میکند تا با دیگران همرنگ شود.وسایل ارتباط جمعی در جهت همسان کردن رفتارها به کار میافتد. پیشرفت در این جامعه وابسته به نظرات دیگران است و انسان سعی میکند تا شناخت خود را از طریق تصورات دیگران نسبت به خود به دست آورد. در این چنین جامعهای خانوادهها قدرت تاثیرگذاری خود را از دست میدهند.خانوادهها فرزندان را ترغیب میکنند تا در تمامی موارد بهتر عمل کنند و موفق شوند . چون خود الگویی ارائه نمیدهند ، به وسایل ارتباطی جمعی رجوع میکنند و بچهها را به این وسایل میسپارند.از آنجا که دیگر هنجار و سنتی برای حصول بر موفقیت وجود ندارد ، لذا انسانها منفعل و تاثیرپذیر شده ، تحت نفوذ رسانهها سعی میکنند خود را با جامعه همرنگ کنند ؛ در نتیجه تودههای تنها در شهرهای بزرگ شکل میگیرد.در این مرحله جوامع صنعتی حاکمیت تمامعیار رسانهها را بر تمامی شئون فردی و اجتماعی خود پذیرفتند. انسانها در گذشته به دنبال اطلاعاتی بودند که روشنیبخش ساختار زندگی آنان بود. حال آنکه امروز باید چارچوب و قالبی پیدا کنند برای اطلاعاتی که به سوی آنها سرازیر شده است، تا از گذر آن معنا و مفهومی به این اطلاعات داده و ظاهرا فایده و کاربردی برای آنها قائل شوند , غافل از اینکه یک چنین شبه ساختاری توان انجام کاری مفید را ندارد و در عین حال آخرین راه فرار فرهنگی است که در اسارت عدم تجانس، ناهماهنگی، بیاعتباری و بیاهمیتی به ناتوانی و مدهوشی گراییده است و در چنگال پوچیها دچار دگرشیفتگی شدهاست.بدین ترتیب وسائل ارتباط جمعی بیشترین کمال را در تصاویر و لحظهها ایجاد کرده و راه ورود به حریم خصوصی انسانها را هموار ساخته و سرود پایانی یا نغمه خداحافظی عصر مناظره و مباحثه را سر میدهد. در این عصر , رسانه رسالت یک افسانه را تصاحب کرده است؛ افسانهای که انسان عصر معاصر فهم ناخودآگاه آن را طبیعی میانگارد.امروزه رسانه عنصری از فرهنگ و بالاخره به فرهنگ در جوامع صنعتی تبدیل شده است. کار بدان جا کشیده که هر گاه نهاد، ارگان و جماعت یا فردی را میبینیم که نمیخواهند خود را در قالب شابلونهای این عصر جای دهند در انظار ما عجیب و غریب، ناسالم و دارای اختلال جلوه میکنند، نه شابلونها و الگوهای سالم؛ و در این جا است که میبینیم رسانهها در جوامع صنعتی تا چه حد در عوامزدگی فرهنگی کمک میکنند.موافقان این انقلاب بصری ، رسانههای تصویری را پنجرهای به جهان میدانند و جای محکمی را در مرکز گفتگوها و مراودات انسانی برای این رسانه باز نمودهاند.از رهگذر این انقلاب بصری ارزشهای حاکم بر فرهنگ و روابط انسانی دستخوش تغییر شده و به راحتی میتوان سطح کمی و کیفی نازل خودآگاهی اجتماعی انسانها را در این عصر به وضوح دید.سقوط سطح اندیشه نمودار این واقعیت است که چگونه اقتضائات و خصلتهای نهفته در ذات یک وسیله ارتباط جمعی با تغییر و دگرگونی در ساختارهای ابزارهای دیگر دستخوش تحول شده و با حاکمیت ابزارهای نوین تمام اقتضائات پیشین از میان رفته و در میدان رقابت با وسیله جدید اطلاعرسانی قدرت و تداوم را از دست میدهند.از این رو در جوامع صنعتی لحظه به لحظه افول اندیشه را لمس میکنیم. آنچه را که یک فرهنگ از اندیشه درک میکند از قدرت و کارآیی مهمترین ابزار وسائل ارتباط جمعی آن جامعه استنباط و استخراج میکند. در رسانهها تمام اطلاعات، سنتها، عرف، ارزشها و حتی مذهب به عنوان سرگرمی عرضه میشود. هر مقولهای از مسائل و اعمال عبادی و مذهبی که مستند به تاریخ یا مربوط به مسائل انسانی و دنیای معنا باشند باعث ایجاد رفتار و سلوک روحانی و غیرمادی میشوند که در رسانههای تصویری کمرنگ یا فاقد رنگ است. در این حیطه هیچ سنت و سیرهای و هیچ روش و دستورالعمل آموزشی و احساسی برای سلوک و سیر در دیار معنویت وجود ندارد و فقط صحبتی است که با معدودی متن بیان میشود.به بیانی دیگر واعظی الکترونیکی است نه تاثیری بر فردیت و این قابل تامل است.اگر بخواهیم خوب درک کنیم که از چه راه و رسمی رسانه و دیگر اطلاعات تصویری پایههای اصلی آزادی اطلاعات را تهدید به ویرانی میکنند باید به نظریه "هاکسلی" متوسل شویم که دنیای شگفتانگیز نو نام دارد و بیانگر دنیایی است که در آن نشانهای از فرهنگ و ارزشهای انسانی وجود ندارد. تاریخ و سنت بشری فراموش شده است و اصل حاکم بر این دنیا رفاه، پیشرفت و ثبات اجتماعی است. رفاه و پیشرفت محصول علم و صنعت است و ثبات اجتماعی معلول نفی و تفکر اندیشه و اراده انسانها و ممانعت از خودآگاهی آنها است. انسانها به صورت تودههایی تربیت میشوند که نیازهای جامعه با ثبات را تامین میکند. در این دنیا تکنولوژی آسایش را هدیه میدهد و آرامش را از تکتک افراد سلب میکند.تکنولوژیهای به ظاهر نجیب و آرام میکوشند به مردم و به انبوه تودهها سیاستی عرضه کنند که پایه و محتوای آن از چهره و سیما و از اندیشیدن به شیوه لحظهای و از رواندرمانی نشات میگیرد، بدون آنکه نیازمند درگیری با تناقضها باشد.با استعاره از نظریه دیوید رایزمن میتوانیم بگوییم که در جهان کتاب و چاپ کتاب اطلاعات به منزله چاشنی اسلحه روح است. از این جهت سانسورچیان آراسته در جاده تنگنظری ظاهر میشوند تا از وقوع انفجار جلوگیری کنند یا خطر آن را کاهش دهند.
نتیجه گیری
رایزمن معتقد است در این سه مرحله از زندگی اجتماعی , سه نوع انسان و متناسب با آن وسایل ارتباطی و بیان جمعی نقش بسیار مهمی ایفا کرده اند . از دیدگاه او تربیت فردی در مرحله نخست , از طریق حماسه ها و افسانه ها و اسطوره ها شکل می گیرد که به صورت شفاهی به افراد منتقل می شود و نقش این نوع تربیت همزمان , هم سنتها را متذکر می شوند و هم نشان می دهند چطور قهرمانان بزرگ و استثنایی می توانند جاودانه شوند .
در مرحله دوم یعنی مراحل هدایت از درون , انتقال میراث فرهنگی از طریق نوشتار بویژه چاپ که انگاره های فردی را رواج می دهند , انجام می گیرد . درحالی که اسطوره ها و حماسه ها با حلقه زدن بر گرد اجاق قبله بازگو می شد و سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل می گردید , کودکان عصر انسان از درون هدایت شونده کتاب خود را در انزوا و در خلوت و یا در گوشه ای از اتاق خود می خوانند .
در مرحله سوم , یعنی مرحله ای که اکنون در برابر چشمان ما آغاز شده است , این وسایل ارتباط جمعی هستند که افراد را می سازند , آن هم نه در میان خانواده و یا در گوشه عزلت , بلکه در میان گروه دوستان و همسالان . این آموزش در تمام طول زندگی انسان تداوم می یابد . روزنامه , رادیو و تلویزیون دائماً این افراد کلیشه ای و متحد الشکل توده ی تنها را هدایت می کنند و رفتار آنها را نظم می بخشند .
نظرات شما عزیزان: